همبالا چو قدویس بت پیکر چنان شد که هبالای سر و بوستان شد (گرگانی ویس و رامین) دو یا چند کس که قد آنان بیک اندازه باشد: هر دو همبازی و هم قد بودند راه یک مدرسه می پیمودند. (بهار)
همبالا چو قدویس بت پیکر چنان شد که هبالای سر و بوستان شد (گرگانی ویس و رامین) دو یا چند کس که قد آنان بیک اندازه باشد: هر دو همبازی و هم قد بودند راه یک مدرسه می پیمودند. (بهار)
همراه و هم سفر و هم طلب. (برهان) : تا کی دم اهل، اهل دم کو همراه کجا و هم قدم کو؟ نظامی (لیلی ومجنون ص 50). تا هم قدم شدیم سگ پاسبانت را از فرق فرقدین، قدم برنهاده ایم. خاقانی. با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم. (گلستان)
همراه و هم سفر و هم طلب. (برهان) : تا کی دم اهل، اهل دم کو همراه کجا و هم قدم کو؟ نظامی (لیلی ومجنون ص 50). تا هم قدم شدیم سگ پاسبانْت را از فرق فرقدین، قدم برنهاده ایم. خاقانی. با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم. (گلستان)
دو یا چند مهره که در یک گردن بند باشند: گذشتند و ما نیز هم بگذریم که چون مهره هم عقد یکدیگریم. نظامی (شرفنامه ص 234). ، مجازاً، مشابه. همانند. به یکدیگر ماننده: چونکه بخرد نظر بر آن انداخت آن دو هم عقد را ز هم نشناخت. نظامی
دو یا چند مهره که در یک گردن بند باشند: گذشتند و ما نیز هم بگذریم که چون مهره هم عقد یکدیگریم. نظامی (شرفنامه ص 234). ، مجازاً، مشابه. همانند. به یکدیگر ماننده: چونکه بخرد نظر بر آن انداخت آن دو هم عقد را ز هم نشناخت. نظامی