جدول جو
جدول جو

معنی هم قد - جستجوی لغت در جدول جو

هم قد
(هََ قَدد/ قَ)
هم بالا. هم قامت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هم قد
همبالا چو قدویس بت پیکر چنان شد که هبالای سر و بوستان شد (گرگانی ویس و رامین) دو یا چند کس که قد آنان بیک اندازه باشد: هر دو همبازی و هم قد بودند راه یک مدرسه می پیمودند. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
معادل و برابر در قدر، مرتبه، قیمت و ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدم
تصویر هم قدم
دو یا چند تن که با هم راه بروند، همگام، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همقد
تصویر همقد
دو یا چند تن که قد آنان یک اندازه باشد، هم بالا، برابر، هم قامت
فرهنگ فارسی عمید
(هََ قَ دَ)
همراه و هم سفر و هم طلب. (برهان) :
تا کی دم اهل، اهل دم کو
همراه کجا و هم قدم کو؟
نظامی (لیلی ومجنون ص 50).
تا هم قدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین، قدم برنهاده ایم.
خاقانی.
با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ)
هم قیمت. هم مرتبه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ دَ)
هم کاسه و هم پیاله. (آنندراج) ، ندیم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ عِ)
دو یا چند مهره که در یک گردن بند باشند:
گذشتند و ما نیز هم بگذریم
که چون مهره هم عقد یکدیگریم.
نظامی (شرفنامه ص 234).
، مجازاً، مشابه. همانند. به یکدیگر ماننده:
چونکه بخرد نظر بر آن انداخت
آن دو هم عقد را ز هم نشناخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دو یا چند کس که با هم راه روند، همگام، همراه، هم سفر، خدمتگار، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
همسنگ، همپایه، همزور در کشتی و زورخانه، هم قوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدح
تصویر هم قدح
همپیاله هم پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
همراه، هم عنان، همگام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی خطاب موهن به بلند قامتان، آدم فوق العاده بلندقد
فرهنگ گویش مازندرانی
هم قامت، دو قامت برابر
فرهنگ گویش مازندرانی